رمانهای روسی، در داستان پردازی و توجه به جزئیات بی نظیر هستند...
فقط کاش اسامی، شخصیتهای داستانی مملموس تر و به خاطر سپردنی تر میبود.
ابله، اولین تجربه من بود از مطالعه رمانهای روسی. کتابی درباره یک جوان روسی که به علت ابتلا به صرع در ایام نوجوانی راهی سوئیس میشود تا مراحل درمان را طی کند. سالها بعد وقتی به
روسیه بازمیگردد، بواسطه انتسابش به یک خانواده اشرافی و ارثیهای که از طرف یکی از اقوام دور به او تعلق میگیرد، وارد جمعهای اشرافی روس میشود. اصطلاحا میشود پرنس!
پرنس که بواسطه سادگی و صداقت خود، مورد توجه دختران روس قرار میگیرد، با توجه به سابقه بیماری و حملات صرعی، تداعی ابله بودن را به ذهن اشراف روسی متبادر میکند.
رمان توصیفی است از سبک زندگی اشراف روسی قبل از ماجرای سوسیالیسم. نویسنده در این بین نیم نگاهی به موضوعات اخلاقی بلاخص اخلاق فضیلت دارد و برخی مسائل و موضوعات حقوقی را مطرح میکند.
اما کتاب دو نقطه ضعف عمده دارد که البته هر دو از یک موضوع نشأت میگیرد. کثرت شخصیتهای داستان! گویی داستایوسکی خود به این ماجرا پی برده و در صفحات انتهایی کتاب این نقص یا به زعم خود قوت را توجیه میکند که رمان مثل زندگی است. همانگونه که زندگی هر شخصی پر از شخصیتهای گوناگون است و محدود به قهرمانان نمیشود، رمان هم باید همینطور باشد... شدت و کثرت شخصیت و داستانهای موازی... ولی نویسنده در پایان بندی کتاب با الهام بندی از سریالهای ایرانی! سر و ته همه شخصیتها و داستان را در چند صفحه انگشت شمار بهم میآورد.
ضمنا برای من خواننده ایرانی اسامیمتعدد و متکثر و پیچیده روسی عذابی الیم بود.
با اینحال داستان کشش کافی دارد. مخاطب را پای ماجرا میخکوب و وادار به پیگیری میکند...
با این همه، اگر با من باشد، کل کتاب را در 200 صفحه خلاصه میکردم، آنهم با اسامیساده ایرانی یا اروپایی!
بازدید : 307
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22